أنا عَبدٌ ذَلیل

با دخترم داشتیم اماده بیرون رفتن می شدیم چادرم رو انداختم سرم سریع رفتم به سمت در که بزنیم بریم . یهو دخترم صداش بلند کرد و گفت ماماااااااااان چادر من چی؟

من که عجله داشتم گفتم نمی خوایا . حالا دفعه دیگه .

گفت: عهههههه خودت میخوای مثل حضرت فاطمه باشی ولی من نباشم یالا منم چادر میخوام

پیش خودم فکر کردم که چرا من هر موقع چادر سرم میکنم یادم نمیاد که میخوام مثل حضرت فاطمه باشم تا رفتارهای دیگم رو هم فاطمی کنم

دختره عزیزم کاش همیشه صفا و پاکی بچگیتو با ….های بزرگسالی عوض نکنی

صورت سفید و گل انداخته ای داشت ، موهای بلوند شده اش زیر نور آفتاب می درخشید ، لبهایش را با شال صورتی رنگش ست کرده بود پای سفید و درخشانش از زیر پاره های شلوار خود نمایی میکرد. شلوار پاره ای که نه از فقر بود که از ثروت بود ؛ نه از ثروت هم نبود از همان فقر بود از فقر فرهنگی از فقر محبت از فقر توجه…..

نشسته بود روی نیم کت چوبی ، زیر سایه درخت در اب طرف خیابان . حواسش به اطراف نبود به افرادی که اورا برانداز می کردند ، به من که یک ساعت است دارم اورا می پایم سرش توی موبایلش بود که ماشینی جلوی او ترمز کرد و من دیگر اورا نمیدیدم

سرم را به سمت دیوار چرخاندم تا دیوار نویسی که به من سپرده شده بود را شروع کنم که باصدای جیغی برگشتم. اگر مردم به کمک آن دختر نیامده بودند نمیدانم چه سرانجامی در انتظارش بود . او داشت گریه میکرد ولی من پوز خند زدم و روی دیوار نوشتم

حجاب مصونیت است نه محدودیت

تصمیم کبری

در طول سال تحصیلی همش از بی وقتی مینالیدم . اما الان که وقت زیادی در اختیار دارم از زیادی وقتم نالانم. اخه کسی که برنامه ای برای وقتش نداشته باشه ، وقت به بطالت می گذره و من از اینکه داره وقتم پای تلوزیون و خواب میگذره خیلی ناراحتم و عذاب وجدان دارم . یکی از سوال های شب اول قبر اینه که وقتت رو چطور گذروندی و من چی باید جواب بدم . این خیلی تاسف آوره .

یادمه ما بچه بودیم یه جوک ساخته بودن که( یکی رفت قبرستون دید مرده ها روی قبراشون نشستن گفتن چرا اینجا نشستی گفت سوال های شب اول قبر لو رفته گفتن بیرون باشین تا ما سوال طرح کنیم) ولی واقعیت تاسف اور اینه که با وجود لو رفتن سوال های اول قبر ما هیچ تلاشی نمیکنیم که بتونیم سوال هارو جواب بدیم و بیشتر مایه تاسفه تا خنده

من یه مادر ، یه همسر ، یه محصل و بنده ی یه خدای خوبم که به من کمک میکنه ان شاالله

برنامم باید تمام مسئولیت هام رو شامل بشه ولی …

ولی ولی ولی برنامه ای که بتونم همشو انجام بدم…

برنامه ریزی خیلی سخته …

در راه بندگی خدا

نماز اول وقت- تسبیحات - قران - مطالعه رساله عملیه-

به عنوان یک محصل

باید 2-3 ساعت برای مطالعه کنار بذارم

به عنوان یک همسر

این تیکه خیلی سخته ها خانم ها لطفا تجربیاتتون رو بگین

مرتب بودن و اراسته بودن قبل از ورود همسر

مرتب بودن خونه قبل از ورود همسر

به استقبال همسر رفتن هنگام ورود

موقعی که عصبانی هستن من خودم کنترل کنم( اخه اقایی ما خیلی زود عصبی میشه و من سکوت میکنما ولی یه هو منفجر میشم که ترکشش تا چن روز تو خونه پراکندس)منو راهنمایی کنید

به عنوان یه مادر

کنترل عصبانیت

بازی با دختر

اوقات فراغتشو پر کنم( نمیدونم چجوری)

قصه تعریف کنم قران یادش بدم

———————————————————————————————–

همه اینا نیاز به یه برنامه جامع داره . شما چجوری تنظیم میکنید برنامتونو؟

مادری،یک مسئولیت، یک وظیفه، یک حس،….نمیدانم چیزیست که تا نشوی نمیدانی چیست.

وقتی واردش شدی میبینی به خاطر دلبندت خیلی از اخلاق ها را کنار میگذاری، خیلی از اخلاق ها را کسب میکنی

کارهایی انجام می دهی که …که… که… نمیدانم اسمش را چه بگذارم

دختره سانتی مانتال دیروز ، با شکم برآمدهاش از مجلس عروسی بیرون آمد . می گفت : از همین حالا با این آهنگها بزرگ شود … خدا به داد بعدهایش برسد. میگفت : از وقتی فهمیدم یه توراهی دارم که اخلاق من رفتار من عبادات من روی اون هم اثر میذاره  دیگه دروغ ندادم دیگه نمازم رو تاخیر ننداختم دیگه … دیگه ..دیگه.

خدایا مادر بودن نعمتی هست که امام خمینی فرمود حاضره عباداتش رو با مادری کردن مادری عوض کنه

پس چرا قدر نمی دونم… چرا…

سپاس خدای را که ماه رمضان را بهانه غفران قرار داد. اینجا می نویسم تا به خودم یاد آوری کنم کهمن بنده اویم برای رضای او گام بر میدارم

1. این اولین قدم من است

2. به امید یاری تو شروع کردم

3. از تو مدد میطلبم